فاطمه جانمانفاطمه جانمان، تا این لحظه: 8 سال و 24 روز سن داره

نفس طلایی

شیرینی

سلام عزیزم خوبی ؟ منم خوبم بعد از اینکه برات نوشتم یه کوچولو درس خوندم و بعد هم مشغول مرتب کردن خونه و شام گذاشتن شدم بعد که بابایی امد با هم رفتیم و مطلب فردام و پرینت گرفتیم بعدش هم رفتیم سوپر استار میدون سرو و بستنی خوردم و بعد از شیرینی فروشی میدون بوستان شیرینی گرفتم .... اخه ادم های تقریبا با حوصله ای هستن ، چرا تقریبا چون از اون جایی که بابایی شیرینی نمی خوره و من عاششششششق شیرینی ام وقتی میریم شیرینی فروشی من از هر مدل (خشک و تر و کیک و.... ) به اقاهه می گم یه دونه لطفا  به خاطر همینم کل شیرینی فروشی های اطرافمون رو سر زدیم تا حالا لادن میدون سرو که چون سرش خیلی شلوغه خیلی نمیشه مانور داد و از هر سمت جدا گونه باید سفارش داد اما ...
30 مهر 1390

امروز

سلام گل نازم خوبی ؟ منم خوبم خدا رو شکر  میان هزاران دیروز و میلیونها فردا فقط یک امروز هست ، امروزت شااااااااااااااد مامانی من  اگه یاد بگیریم که همیشه تو زمان حال زندگی کنیم دیگه این همه غصه به دلمون راه پیدا نمی کنه و اون وقته که از تک تک لحظه های عمرمون استفاده می کنیم . امام علی (ع) می فرمایند : لحظه ها را دریابید ، همانند ابرها در گذرند.         همیشه اینقدر صاف و زلال و اروم باشی عزیزم سعی کن اونقدر از زندگیت خوب استفاده کنی که بعد ها حتی برا یه لحظه اش هم تاسف نخوری   ...
30 مهر 1390

یه روز خوب خدا

سلام عزیز دل خودم حال شما ؟ خوبی ؟ منم خوبم  دیروز کلاس امارم شروع شد و رفتم استاد جالبی داشت خوب درس میداد اما از اون ادمایی بود که شخصیت پیچیده ای داره ... خلاصه بعد از اون بابایی امد دنبالم و داشتیم میومدم سمت خونه که یه هو تصمیم گرفتیم بریم قم اخه مامان جون اینا و دایی اینا رفته بودن قم خونه ی خاله فاطمه جون اینا و ما هم که استاد در تصمیم های فوری هستیم یه هو افتاد به دلمون که بریم خلاصه رفتیم دنبال خاله نسرین و دایی علی جون و با هم رفتیم سمت قم طبق معمول بعد از عوارضی نگه داشتیم و کلی خوراکی گرفتیم و بعد هم رفتیم و حدود 8 رسیدیم قم اما چون همه منتظر ما بودن واسه شام یه راست رفتیم خونه و شام خاله جون کلی غذای خوشمزه گذاشته بود ( خ...
29 مهر 1390

سلام ناز بلا

سلام گل پری خوبی ؟ الان خیلی ذهنم مشغول بود که امروز بریم یه جایی یا نریم اما اخر تصمیم گرفتم که نریم چون کلی کار دارم. الانم کلاس دارم و باید بدو بدو اماده شم و برم اخه کلاسم یه کوچولو دوره .... برامون دعا کن ناز بلای من تو بهشت  ...
28 مهر 1390

سلام ستاره ی ناز من

سلام مامانی من خوبی ؟ منم خوبم یکی از مزایای بودنت میدونی چیه ؟ اینه که من به هوای تو برای خودم نهار درست کنم اخه معمولا روزایی که خونه ام نهار درست نمی کنم یعنی حوصله ام نمی گیره و مثل الان حسابی گرسنه میشم .... وای اگه بابایی بفهمه کلی ناراحت میشه اخه همیشه وقتی می فهمه میگه من دیگه نهار نمیبرم بمونه تو بخور منم قول میدم درست کنم اما نمی دونم چرا نمیشه !!!!!                                        ...
27 مهر 1390

یه روز عجیب و خاص

سلام عزیزکم حال شما ؟ خوبی ؟ منم خوبم امروز یه روز خیلی خاص بود از اون روزایی که باید ثبت شن تا از یادمون نرن . صبح که رفتم دانشگاه و ظهر رفتم خونه ی مامان جون اینا .  اخه اون روز دکتر برجعلی استاد روان شناسی بالینی کودکمون گفت باید از 6 نوع بچه با خانواده های مختلف تست نقاشی بگیریم و تو کلاس تحلیل کنیم یکی از اون خانواده ی طلاق و یکی دیگه والدین معتاد بود و من امروز رفتم خونه ی یه خانواده ی که اشنای دوستم بود ، این خانم بسیار با شرافت کار می کرد تو خونه ی مردم تا خرج زندگی شو در بیاره ، خودش 4 تا بچه داشت که دختر کوچیکش زینب کلاس پنجم بود و من ازش تست گرفتم اخه پدر زینب معتاده .... و اما وحشتناک تر از اون برادر زینبه که هم معتاده و ه...
26 مهر 1390

زندگی ...

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست  هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود  صحنه پیوسته به جاست  خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد ..............           مامانی شاید گفتن این حرفا اسون باشه اما واقعا عمل کردن سخته.... سخته همیشه خوب باشی و تموم رفتار هات با خوشی تو ذهن بقیه ثبت بشه ....  هنرمند بودن تو زندگی خیلی سخته اما ممکنه.... دعا کن هنرمند باشم و هنرمند بمونم برای من خیلی دعا کن... فرشته نازم واسم خیلی دعا کن ( کاش یه جایی بود که من بودم و خدا .... خدا کمکم کن ) دلم یه جاده می خواد بی بن بست  و یه خدا که با هم کمی قدم بزنیم ... همین. ...
25 مهر 1390

مامانی تنبل شده

سلام عزیز دلم خوبی ؟ منم خوبم البته بی حالی سرماخوردگی و که دارم بد جور اما امروز مامانی حسابی تنبل شده و نرفته دانشگاه البته صبح پاشدم برم اما واقعا بی حال بودم.  دوستت دارم گل پرم برگ گلم ناز دلم                                          ...
25 مهر 1390

مامانی سرماخورده

سلام ناز من خوبی ؟ من یه مقدار زیادی بی حالم و سرما خوردم ... مامانی سرماخورده....                                              ...
24 مهر 1390

دوست من

سلام کوچولوی قشنگم خوبی ؟ منم خوبم امروز یه روز پر از کار بود صبح رفتم دم دانشگاه و با فایزه جون دوستم رفتیم خونه ی یکی دیگه از دوستامون که تازه ازدواج کرده خیلی زحمت کشیده بود و خلاصه کلی خوش گذشت بعدم با هم بر گشتیم و رفتم خونه ی مامان جون .  بابایی حدود 10 امد دنبالم هوراااااااااا نمایشگاه تموم شد عوض این همه سختی هم من دیروز رفتم و کلی سی دی خریدم بابایی هم امروز کلی سی دی های مفید و جالب برام خریده بود دست گلش بی بلا انشاالله با هم بریم کربلا    از الان دلم برا مامان جون اینا تنگ شده اخه دیگه فردا اینا باید برم دانشگاه و نمیتونم برم اونجا... راستی پنجشنبه خاله طاهره ی من شام دعوتمون کرده بود یعنی همه ی عروس و داماد ...
23 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس طلایی می باشد